LOVE
نوشته شده در تاريخ یک شنبه 14 اسفند 1390برچسب:عشق,زیبا, توسط ashkan khosravi |

 -تو بارانی که شب هنگام

 به باغ سینه ام تطهیر می بخشی
 و یا بر دست و پای غم
 غل و زنجیر می بخشی

و من چون کودکی خندان

به باران بوسه می بخشم
و رنگ سرخی از گل ها
به روی گونه می بخشم

تو می تابی به دست من
چو خورشيدي که زرین است
دلت دشتی پر از گندم
نگاهت رنگ پرچین است

و من چون لاله ی سرخی
به نورت عشق می ورزم
و در اوج حرارت ها …
به خود آهسته می لرزم

تو از آن سوی گندم ها
برایم سیب می چینی
صدایم را تو می فهمی
نگاهم را تو می بینی

و من با شربتی شیرین
به دیدار تو می آیم
تو پیچک وار می پیچی
به دستانم ، به پاهایم

تو با گیسوی شبرنگم
میان باد می رقصی
و از پایان ره دیگر
نمی ترسی ، نمی ترسی !

و من چون بید مجنونی
سرم خم می شود یکسو
و اختر های شعر من
به دستم می زند سوسو

برایت شعر می خوانم
و سر بر دامنم داری
برایم قصه می گویی
به آرامی ، به دلداری

بهشت کوچک ما را
هزارن پولک رنگی
چه زیبا می کند اکنون
چه آوازی ! چه آهنگی !

همین ها بس …
نسیمی می وزد برما
خدایا من نمی خواهم
دگر چیزی از این دنیا



همین رویای شیرین را
نگیر از من ، نگیر از ما…

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






تمام حقوق اين وبلاگ و مطالب آن متعلق به صاحب آن مي باشد.